اهدای نشان ذوالفقار به مردی که تمامی معادلات نظامی و تروریستی آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی را برهم زد و سرنوشت اهداف و منافع این کشورها، که عامل کشتارهای وسیع  و حامی تروریسم در منطقه بودند را آن گونه که خود می خواست رقم زد، همچون نمک بر پیکر سراسر زخم فرقه رجوی بود.

اواخر اسفند ماه سال گذشته رهبر جمهوری اسلامی ایران، با توجه به سابقه ی غرورآمیز و سالیان متوالی حضور سردار قاسم سلیمانی در جبهه های مبارزه علیه تروریسم آمریکا و متحدانش در منطقه و ایمان به شجاعت و شهادت طلبی این سردار بزرگ، ضمن اهدای نشان ذوالفقار به او، برای ایشان آرزوی شهادت کردند.

این آرزوی رهبری ایران، مشابه آرزویی بود که برای شهید سرلشکر صیاد شیرازی داشتند و پس از شهادت ایشان فرمودند: حیف بود اگر صیاد میمرد و شهید نمی شد. آرزوی شهادت برای سردار سلیمانی، باعث تجدید خاطره ای تلخ برای مسعود رجوی شده است. هم سردار سلیمانی و هم شهید صیاد شیرازی، در مقابله با فرقه منفور رجوی، اشداه علی الکفار نشان دادند.

مسعود رجوی از شنیدن این آرزو برای سردار سلیمانی، آن قدر جری و خشمگین شد که افسار گسیخته دهان باز کرد و پیام شماره دوازدهم را منتشر کرد. سرکرده ی منافقین با عجز و ذلت محسوسی گفته است: حتماً که من هم می خواهم، سلیمانی به لاجوردی و صیاد شیرازی ضمیمه شود.

شهیدان لاجوردی و صیاد شیرازی هر دو از شهدای ترور توسط فرقه رجوی هستند و می دانیم اگر رجوی توان انتقام از سردار سلیمانی را داشت حتماً که ایشان را هم به فیض شهادت نائل می کرد. اما حکایت مسعود رجوی، حکایت بزدلی است که پشت دیوار ایستاده و فقط فحاشی و رجز خوانی می کند ولی توان رویارویی ندارد.

سالهاست مسعود رجوی در مخفیگاهش می خورد و می خوابد. هر ازگاهی اگر دیگران به صحنه آمدند، او هم در همان خفا و ناپیدایی، پیامی می دهد و ابراز وجود می کند. پیامی که حتی با صدای خود رجوی نیست و اصلاً معلوم نیست آیا رجوی ای در کار هست یا این رجزخوانی های بزدلانه هم، توسط فردی دیگر و فقط برای دلگرمی اعضاء خانه سالمندانش در آلبانی است، که فکر کنند پدرخوانده ی تروریستشان هنوز نفس می کشد.

انجمن نجات استان سیستان و بلوچستان